جین آستین (Jane Austen) متولد سال ۱۷۷۵ در شرق انگلستان است. او در خانوادهای هفتنفره زندگی میکرد و پدرش کشیش بود. رمانهای او بعد از دویست سال، هنوز مخاطب را پای داستان نگه میدارد. این جاذبه نشان از هنر قوی نویسنده است که توانسته خالق داستانهایی باشد که نسلهای بعد هم از خواندنش لذت ببرند. او نویسندهای است که کتابهایش همواره جزء پرفروش ترین کتاب های ادبیات جهان هستند.
جین آستین زنها را بهعنوان قهرمان داستانهایش انتخاب میکرد. او سبک جدیدی در نوشتن انتخاب کرد. آستین معتقد بود که زنان نویسندۀ همدورهاش داستانهای خالی از جذابیت و کشش مینویسند. شناخت او از زنان و مهارتش در کنایهها باعث شد که بتواند خیلی قویتر از نویسندگان دیگر بنویسد.
چهار کتاب معروف غرور و تعصب، عقل و احساس، منسفیلد پارک و اِما در دوران حیات آستین به چاپ رسیدند. دو کتاب نورثنگر ابی و ترغیب پس از مرگ او چاپ شدند. زمانی که در ۴۱سالگی درگذشت، کتابهای ناتمامی در دست داشت که هرگز به چاپ نرسیدند. جین آستین تا پایان عمر ۴۱سالهاش مجرد ماند و هرگز ازدواج نکرد. از کتابهای این نویسنده میتوان آثار زیر را نام برد:
غرور و تعصب؛
عقل و احساس؛
نورثنگر ابی؛
صومعه شمالی؛
منسفیلد پارک؛
اِما؛
ترغیب.
آثار ناتمامی هم از جین آستین به یادگار مانده است:
النور و ماریان؛
واتسونها و لیدی سوزان؛
سَندایتن.
جین آستین بر ادبیات جهان تأثیر شگرفی گذاشت. پس از گذشت دویست سال از دوران جین آستین، بهخاطر قدردانی از او، تصویرش روی اسکانس دَهپوندی ایتالیا چاپ شد. سرانجام آستین بهدلیلی نامشخص در سال ۱۸۱۷ درگذشت. مورخان هنوز نتوانستهاند علت مرگش را شناسایی کنند.
درباره کتاب ترغیب
بسیاری از افراد کتاب ترغیب را بهترین اثر جین آستین میدانند. این کتاب در سال ۱۸۱۸ و زمانی که آستین در قید حیات نبود، چاپ شد. کتاب ترغیب داستانی عاشقانه از یک زندگی پر از عشق است که بر اساس عقل شروع میشود.
این داستان از فضایی غمانگیز شروع میشود. همهچیز آنقدر زیبا و بههمپیوسته است که مخاطب را در خود غرق میکند. خواننده احساس نمیکند که در دویست سال قبل سیر میکند و تمام لحظههای کتاب را عمیقا حس میکند.
کتاب ترغیب جین آستین
شخصیت اصلی کتاب ترغیب دختری بهنام آن الویت است. او کاپیتان ونت ورث را سالها پس از جداییشان دوباره میبیند. این دیدارِ دوباره برای هر دو طرف شکننده و سرد پیش میرود؛ چراکه هر دو به یاد گذشته و معیارهای نادرستشان میافتند. نوع برخورد و تصمیمهای گذشتهٔ آنها باعث میشود که احساس شرم کنند.
داستان بر این دو شخصیت متمرکز میشود و باید دید آیا این دیدار دوباره آنها را به هم میرساند یا خیر؟ آیا این احساس پشیمانی منجر به شکلگیری رابطهشان میشود یا غرور مانع آن میشود؟ آیا پایان داستان، با ماجرایی غمانگیز و صمیمی روبهرو خواهیم شد و یا با خوشی به انتها میرسد؟
شاید اگر بدانید که کتاب ترغیب جزء پرفروشترین کتابهای قرن حاضر است، بیشتر به خواندن آن علاقهمند شوید. بهتر است این کتاب را که به داشتن متنی قوی و ساده معروف است، بخوانید و از جذابیتهای این رمان عاشقانه لذت ببرید.
ساختار کتاب ترغیب
کتاب ترغیب دارای ساختاری بههمپیوسته است. داستان آن گامبهگام برای مخاطب روایت میشود. این کتاب دو بخش دارد. بخش اول و دوم بسیار به هم نزدیک هستند. علت این تقسیمبندی تغییری نسبی در فضای حاکم بر داستان است.
آیا این کتاب برای شماست؟
کتاب ترغیب انتخاب خوبی برای دوستداران آثار جین آستین خواهد بود. اگر آثار دیگر این نویسنده را خواندهاید، انتخاب کتاب ترغیب به شما این شانس را میدهد که یک بار دیگر اثری گیرا و زیبا از این نویسنده بخوانید. همچنین خواندن این کتاب به علاقهمندان به ادبیات جهان هم پیشنهاد میشود.
بخشهایی از کتاب ترغیب
چند سال پیشتر، ان الیوت دختر خیلی خوشگلی بود، اما زود از آبورنگ افتاده بود. پدرش در اوج شکوفایی او هم چیز دندانگیری نمیدید (بس که چهره ظریف و چشمهای میشیاش با پدرش فرق داشت)، چه رسد به این زمان که دیگر رنگ پریده و لاغر شده بود و اصلا نظر لطف پدر را جلب نمیکرد. ان که از قبل هم امید چندانی نداشت روزی اسمش در صفحهای از صفحات کتاب مورد علاقه پدرش ثبت بشود، حالا دیگر اصلا امیدی نداشت. کل محبت پدر نثار الیزابت میشد مری که رفته بود با یک خانواده آبرومند و مال و منالدار قدیمی ولایت وصلت کرده بود، دیگر همه عزت و احترامش را از دست داده بود بدون آن که عزت و احترام جدیدی بهدست آورده باشد. اما الیزابت، بله، الیزابت روزی روزگاری با یک مرد درست حسابی ازدواج میکرد. (ص۱۵(
***
آقای الیوت آن موقع خیلی جوان بود و داشت درس حقوق میخواند. الیزابت او را خیلی باب طبع دید و هر فکر و نقشهای را که به نفع این جوان بود تایید کرد. او را به کلینچ هال دعوت کردند. تا آخر سال از او حرف زدند و منتظرش ماندند، اما او نیامد که نیامد. بهار سال بعد باز هم در شهر او را دیدند، باز او را باب طبع یافتند، باز ترغیبش کردند، باز دعوتش کردند، باز منتظرش ماندند و باز هم او نیامد که نیامد. بعد خبر رسید که زن گرفته است. بهجای آن که آینده خود را به مسیری بیندازد که برای وارث خاندان الیوت مشخص شده بود، زن ثروتمندی گرفته بود که اصل و نسبش پایینتر بود، و به این ترتیب، استقلال و تمکنی برای خودش دست و پا کرده بود. (ص۲۰(