کتابخانه عمومی شهید مطهری حسن آباد
کتابخانه عمومی شهید مطهری حسن آباد

کتابخانه عمومی شهید مطهری حسن آباد

حسن آباد؛ شهری که در آن زندگی می کنم (1)

ما آدم‌ها به خاک و سرزمینی که در آن زندگی می‌کنیم، وابسته‌ایم. بدون وطن، انگار چیزی کم داریم. هرچه بیشتر جایی را که در آن زندگی می‌کنیم، می‌شناسیم، آرام‌تریم و خیالمان راحت‌تر است.

 کسی که شهر و دیار خود را نمی‌شناسد و نمی‌داند محلی که عمرش را در آن دارد می‌گذراند، واقعاً کجاست و چقدر مساحت دارد و جمعیتش چقدر است و چند محله و مدرسه و کتابخانه و بیمارستان دارد، «اهل آن شهر» نیست؛ مهمان چندروزه‌ای را می‌ماند که برای کاری یا دیداری آمده و قرار است به‌زودی هم برود! و طبیعی است که نمی‌تواند ارتباط خوبی با شهرش برقرار کند و دلبستگی چندانی هم به آن نخواهد داشت.

برعکس، آن که می‌داند دقیقاً در کجا دارد زندگی می‌کند و این شهر چه تاریخی را از سر گذرانده و از کجا به اینجا رسیده است، دیگر در آن شهر غریبی نمی‌کند و خودش را اهل آنجا می‌داند و حاضر است خیلی کارها برایش بکند.

برای همین است که در خیلی از شهرهای دنیا برنامه‌های برای گردشگری شهری برای اهالی همان شهر برگزار می‌کنند تا بیشتر با شهری که در آن زندگی می‌کنند، آشنایشان کنند و در نتیجه وابستگش و دلبستگش شهروندان را به شهرشان تقویت کنند.



ما در این کتابخانه و این وبلاگ تصمیم گرفته‌ایم خودمان و شما را بیشتر با شهرمان حسن آباد فشافویه آشنا کنیم. این اولین نوشته ماست، ولی آخرین آن نخواهد بود اگر عمری باشد، باز هم درباره حسن آباد خواهیم نوشت.

دانشنامه آزاد و اینترنتی ویکی پدیا حسن آباد ما را این‌گونه معرفی می‌کند:

در سال ۱۳۱۰ خورشیدی تهران یکی از ۲۷ ایالت ایران و پشاپویه یکی از ۱۲ ولایت آن بود. در سال ۱۳۵۵ خورشیدی، شهرستان تهران پنج بخش داشت به نام‌های حومه، رودبار قَصْران، لواسانات، ری و فَشافویه‌/پشاپویه و دارای سه شهر تهران، اوشان و فَشَم، و فرحناز بود و جزو استان مرکزی به‌شمار می‌آمد.

ادامه معرفی ویکی پدیا را در اینجا بخوانید و در اینجا حسن آباد را روی نقشه گوگل ببینید.